شهيد نجفعلي قادري چاشمي
دل نوشته ها

آسمان ها و زمین امشب نورباران است. بر لب عرشیان از شوقِ گل، عشق و سرور جاری است. زمین، گل باران وفضا سرشار از عطر مشک و عود است. شهر مکه، میلاد آخرین سفیر الهی، رسول حق و رحمت را انتظار می کشد؛ آن که نقش نگین انبیا است. ناگاه در این فضای پر از عطر و نور، خداوند دسته گلی را به آمنه عطا نمود و زمین و فلک غرق سرور و شادی شد و ملائکه فوج فوج برای عرض تبریک به زمین آمدند. ما نیز میلاد خجسته و مبارکِ گل خوش بوی آمنه، سراجِ مُنیر و نوربخش دیده افلاکیان و خاکیان را به همه مسلمانان و رهروان راستنیش تبریک می گوییم.

شبی بوالحسن خرقانی نماز می کرد آوازی شنید: که هان

بوالحسن خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا

سنگسارت کنند ؟

شیخ گفت: ای بار خدایا خواهی تا آنچه از رحمت تو می دانم و

از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجودت

نکند ؟

آوازآمد نه از تو نه ازمن

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 22:46 ::  نويسنده : علي قادري چاشمي



کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
« از همان کوچه که سر می‌شکند دیوارش »
باز در حالت مستی گذری بود مرا
رقص زلف سر نی دیدم و با خود گفتم:
بین هفتاد و دو سر کاش سری بود مرا
هیچ پروا دلم از دغدغه‌ی راه نداشت
چون تو ای عشق! اگر همسفری بود مرا
پیشتر زانکه رسد مرگ، بمیری، هنر است
کاش، ای کاش! که روزی هنری بود مرا

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 22:41 ::  نويسنده : علي قادري چاشمي

شقایق آزاده است و تعلقی ندارد. در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید

و به آب باران قناعت دارد تا همواره تشنه باشد و بسوزد. داغدار است و گلبرگهای سرخش را

نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون...

تقابل عقل و عشق آخرین منزلی است كه سالكین مقصد ولایت را گرفتار می‌كند.

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : علي قادري چاشمي

قلم امشب بنویس از دل دلدار به یار

شاید امشب برسد آه دل زار به یار

همه ایام به یاد غم آن یار گذشت

غم ایام مرا بر دل آن یار نگار

قلم امشب بنویسش اشک دو چشمان مرا

شاید از اشک من آن یار بیاید به دیار

این دیار دل من بی رخ سبزش خشکید

باز امشب خبری از رخ آن یار بیار

قلم امشب تو بگو سوز مرا ساز مرا

بس که این ساز بگفت سوز مرا شد بی تار

گفتی آدینه ای آیی سوی دلدار ولی

کاش آدینه بیاید که بیایی به قرار

گر که آدینه رسید و عجلم بار نداد

گر که ناکام شدم از رخ سبز و دل یار

چشم من باز گذار و سوی چشمم ره یار

تا که آن یار بداند که بدم در انتظار…

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : علي قادري چاشمي

.. امشب آقا خیلی دلم گرفته
حرف دلم را میدانی؟
هنوز امیدوارم به لطف پروردگار
و درد و دلهایم را
برایت بنویسم و به دست رود بسپارم
انگار خالی میشوم
امشب آقا حالت انفجار دارم
هرچه میگریم خالی نمیشوم
راه گلویم بسته شده
دست خودم نیست
آقا گریه امانم نمیدهد ..
چه کنم ؟ .. از آستانت دور شدم و
سردرگم در گیر و دار و بند دنیا
دنیا وفا نکرد
به وفای دنیا امیدی ندارم ..
فقط به لطف و کرم پروردگار امیدوارم
پذیرایم نیست ..
من ! می دانم !
اگر او مرا به حال خود واگذارد
یک لحظه – حتی یک لحظه – معلوم نیست چه بر سرم آید !؟
……
ای وای امشب چه بر سر دلم آمده ؟
چرا رها نمیشوم ؟
چرا ؟ چرا آسوده ام نمی کنی؟ …
با همه بدی هایم هنوز امیدوارم
و امید یاری دارم ..

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

((او رفت سپرد تيغ پيكار به ما، او داد نويد سرخ ديدار به ما، با هجرت سبز خويش تا عرش خدا، داد شهيد درس ايثار به ما)) اين شعر اخرين سروده در آخرين نامه شهيد ميباشد. زندگي نامه شهيد شهيد در سال 1347 هجري شمسي در روستاي چاشم از توابع شهميرزاد-سمنان در خانواده فقير ،اما از لحاظ معنويت وايمان غني بود چشم به جهان گشود،پدر ومادرش نامش را نجفعلي نهادند،شهيد دوران كودكي خود را در آغوش گرم پدر ومادر و كنار برادران وخواهران سپري نمود و فرزند پنجم خانواده بود. نجفعلي ذوران ابتداي و راهنمائي خود را در روستاي چاشم با تلاش وكوشش فراوان همراه با كار وكشاورزي در كنار پدر و برادران خود طي نمود و در اوقات خارج از نحصيل و بهار و تابستان با كار وتلاش و برنامه ريزي مخارج دوران تحصيل خود را فراهم مي نمود ، در اين دوران كه زحمات ملت ايران انقلاب اسلامي به پرچمداري رهبر كبير اسلام امام خميني به بار نشست نجفعلي هم ذر اين دوران گوش به فرمان رهبر ، در صحنه هاي فرهنگي مذهبي وسياسي فعال تر شد و با عضويت در پايگاه حمزه سيد شهداء چاشم برفعاليت هاي خود افزود. او براي ادامه تحصيل به شهر شهميرزاد آمد و در رشته علوم تجربي به ادامه تحصيل پرداخت.روز هاي درسي را به درس و روز هاي تعطيل را به كار وشبها را به نگهباني در بسيج طي مي كرد،ايشان اتاق كوچكي در شهميرزاد اجاره كرده بود كه در و ديوار ان را با پوستر هاي از مردان بزرگ انقلاب پوشانده بود وفضاي ان آكنده از معنويت به طوري كه انسان را از اين دنياي محقر به عالم ابدي هدايت مي كرد، با شدت گرفتن جنگ تحميلي گوش به فرمان امام وبا راهيان كربلا پاي به جبهه ها نهاد، ايشان در سال 1365 در جزيره مجنون حدود سه ماه از انقلاب دفاع نمود وسر انجام با شركت در عمليات كربلاي پنج پيروز مندانه به آغوش پدر ومادر باز گشت، حضور در كربلاي پنج چنان تحولي در ايشان ايجاد كرده بود كه قالب وصف نيست همينقدر كه مبدل شد به زاهد شب عالم عاقل روز و در مقابل مسائل ومشكلات جامعه با صبر وبردباري بهترين روش را انتخاب مي نمود و انچنان با خداوند راز ونياز مي نمود كه گويي هر لحظه بار معنويش كامل شده و از اين دنياي واهي به ان دنياي ابدي پر خواهد كشيد و سرانجام در سال 1366 براي بار چندم پاي به جبهه نهاد ودر منطقه عملياتي ماهوت در تاريخ 29/8/1366 به سوي معبود خود شتافت است. بزرگ ترين توصيه شهيد اين بود: حمايت از ولايت فقيه و اطاعت از فرمان هاي رهبر زمان خويش را وصيت كرده بود و نوشته بودكه اندوخته ودخيره ايشان كه مبلغ 4200تومان بود به دفتر رهبري ارسال گردد.
آخرین مطالب
پيوندها





نويسندگان


ورود اعضا:

Alternative content